سلام دوستان .
من 26 سالمه و 2 سال و خوردی هست جدا شدم و ی دختر هم دارم .
با خانواده زندگی میکنم تو خونه ی داداش مجرد دارم که بعضی وقتا بهم گیر میده بخاطراون نمیتونم راحت با کسی رابطه برقرار کنم چون ی بار شکست خوردم نمیخوام دوباره اون اتفاق برام پیش بیاد .
هر کسایی هم که قصد ازدواج دارن میخوان بیشتر هم رو بشناسیم ولی من بخاطر داداشم نمیتونم قبول کنم .
حس میکنم دیگه وقتشه دوباره ازدواج کنم و دیگه تنها نباشم زندگی با خانواده برام سخت شده همه ی خواسته هایی از من دارن . میخوام دیگه مستقل باشم چون تجربه زندگی مشترک رو داشتم برگشت به جمع خانواده برام سخته اونم اینکه آزادی هات رو از دست بدی .
من دوس دارم از خونه بیرون برم و هوایی عوض کنم ولی همیشه واهمه دارم که نکنه داداش یا بابام بهم گیر بدن که کجا بودی و چرا دیر اومدی .
اگه ی کم هوا تاریک بشه من خودم بیشتر خودم رو میخورم که الان بهم گیر میدن ولی خیلی وقتا هم هیچی نمیگن. و ترسم بیخوده .
ی بار خواست با ی نفر بیشتر آشنا بشم داداشم متوجه شد و باهم دعوامون شد و اون دست رو من بلند کرد و چند تا ضربه بهم زد که تا ی هفته جاش درد میکرد و سیاه کرده بود .
از اون به بعد خیلی میترسم و پژمرده شدم. فکر میکنم این کار داداشم بیشتر برام زجر آور بود تاشکستم .
راهنماییم کنین چیکار کنم ؟ که داداشم بهم گیر نده و از این حال و هوا بیرون بیام حس میکن دارم افسرده میشم دلم میخواد شاد باشم ولی حس میکنم نمیتونم .
نمیخوام تنها باشم. کمکم کنید.
مرسی .